کد مطلب:12373 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

درسها و عبرتهایی از جنگ بدر و پیامی از شهیدان
«یا أیتها النفس المطمئنة(27)ارجعی إلی ربك، راضیة مرضیة(28)فادخلی فی عبادی(29)وادخلی جنتی.»(30)

فجر / 27 تا 30

ترجمه: 27- هان، ای روح مطمئن و آرام یافته.

28- به سوی پروردگارت بازگرد در حالی كه هم تو از او راضی و خشنودی و هم او از تو راضی است.

29- و در سلك بندگانم داخل شو.

30- و در بهشتم قدم بگذار.

چقدر سخت ودشوار شد سنگینی های پیروزی در بدر. و چه سریع سستی ها و كوتاهی ها با كوچكترین پیش آمدی برای ضایع شدن پیروزی در جنگ بدر به لشكر اسلام روی نمود. فتحی كه سپاه فاتح شادمانی خود را در آن شیرین و گوارا می یافت، و



[ صفحه 226]



درنتیجه از وضع و موقف خود در برابر دشمنش غافل شد، و در سنجش و ارزیابی نیروی مقاومت خود در مورد سپاه شكست خورده سستی نمود.

پیروزی در جنگ بدر پیامدها و سنگینی های خود را بر مسلمانان وارد ساخت، كه سنگین تر از آن بر قریش كه به خواری و ننگ شكست خورده بود وارد آمد. و قریش را مهیا كرد تا آبروی ازدست رفته اش را بازگرداند، و انتقام كشته های خود را كه مسلمانان بر زمین بدر به خاك افكنده بودند بگیرد.

مشركان برای این كار به یك سال تمام احتیاج داشتند؛ به مدت زمانی كه نیروهای خود را آماده ساختند، و برای میدان انتقام گروهها و جماعات خود را جمع آوری كردند... تا آن روز كه با نیزه ها و شمشیرهای خود، با گروههای مختلف از هر قبیله، و با آنان كه از قبیله بنی كنانة و اهل تامه، یاران و حامیانشان بودند از مكه خارج شدند. همراه این گروهها زنانشان نیز آمدند در حالی كه راه برگشتن از جنگ را بر مردان قطع نمودند. «هند» دختر عتبة در میان زنانی از بنی امیه و قریش بود. زنان به آواز هند كه این ابیات را می خواند دست و دف می زدند:



ویها بنی عبدالدار

ویها حماة الادبار



ضربا بكل بتار

ان تقبلو انعانق



و نفرش النمارق



او تدبروا نفارق

فراق غیر وامق



ترجمه: 1- كوشش كنید و پیش بروید، ای فرزندان «عبدالدار» همت كنید و بپا خیزید ای حامیان خانه ها و زنان خانه نشین. به دشمن ضربه سخت بزنید؛ ضربه ای كه اعضاء آنان را بكلی قطع كند.

2- اگر به جنگ روی آورید و با پیروزی به سوی ما آیید با شما هماغوش خواهیم شد، و بالشهای راحت و آسایش را برای شما گسترده و مرتب خواهیم كرد. و اگر پشت به جنگ كرده فرار كنید با شما قطع رابطه خواهیم نمود؛ آنچنانكه دیگر رابطه محبت با شما نخواهیم داشت.

«هند» با روح انتقامجویانه اش دیگر نمی توانست آرام بگیرد، وبخواب رود. زیرا می دانست چه كسانی درمیان كشته شدگان جنگ بدر بودند: حنظلة بن ابی سفیان، و



[ صفحه 227]



پدر هند «عتبة بن ربیعة»، و برادرش ولید، و عمویش «شیبة»... سه تن از ایشان كه با شمشیر مرد شجاع میدان جنگ، حمزة بن عبدالمطلب در صحنه بدر به خون غلتیدند...

سپاه مكه بیرون آمدند تا به مدینه نزدیك شدند. مصطفی در میان هزار تن از مسلمانان بسوی آنان آمد درحالی كه اینان نگذاشتند پیش از رویارویی این دو سپاه دراحد كه درنیمه شوال سال سوم هجری روی داد ازآن چند صدنفر كمتر شوند.بزرگ منافقان «عبدالله بن ابی سلول» با همراهانشان كه از منافقان مدینه و حدود سه گردان بودند خود را كنار كشید. او به افراد خود چنین گفت: ما نمی دانیم كه به چه هدفی خود را به كشتن می دهیم در حالی كه اموالمان را در این راه از میان برده ایم؟

مصطفی از اینكه عبدالله بن ابی با یارانش خود را كنار كشید هیچ زیانی را احساس نكرد. بلكه منافقان و بیماردلان و سست ایمانها را از سپاه وفادار و مخلص خویش دور ساخت. بهرحال پیامبر با دشمنان رویاروی شد، همراه با سپاهی كه از هفتصد تن تجاوز نمی كرد. مشركان سه هزار تن بودند كه فرماندهی آنان را ابوسفیان بن حرب بر عهده داشت، و همراه اینان پیش قراولانی بودند سوار بر دویست اسب به سرپرستی «خالد بن ولید بن مغیرة».

آیا صد تن از مؤمنان صابر و پایدار در راه خدا بر هزار تن از كسانی كه راه كفر را در پیش گرفته اند پیروز نمی شوند؟ با این محاسبه باید هفتصد تن بر هفت هزار تن غالب گردند، نه تنها بر سه هزار تن. دوسپاه به یكدیگر حمله بردند. میزان نیروهایی كه پیش از این جریان، در جنگ بدر مشخص شد اختلافی پیدا نكرد. و با آن میزان، بدون هیچ شكی، پیروزی در جنگ احد هم حق مؤمنان بود.

سپاه اسلام با حمله ای مشركان را از لشكرگاهشان پراكنده ساخت. در نتیجه آنان پا به فرار گذاشتند در حالی كه پرچم بزرگ خود را سرنگون شده در میدان احد رها كردند. ولی عده ای از مسلمانان به تصور آنكه دشمن میدان را كاملا رها كرده و غنائمی را برجای گذاشته است برای جمع كردن غنائم عجله كردند، و موضع خود را كه گذرگاه بسیار مهمی بود، و پیامبر در حفظ آن سفارش مؤكد كرده بود رها كردند، و فرمانده خود، رسول خدا (ص) را كه در مركز و قلب جبهه بود ترك نمودند، تنها گروه كوچكی با پیامبر ماندند؛ تعداد اندكی كه فرمان پیامبر را اجرا كردند و در موضع خودشان در



[ صفحه 228]



اطراف پیامبر ثابت و استوار مقاومت نمودند.

اینجا بود كه فرصت مناسبی برای خالد بن ولید پیش آمد؛ فرصتی كه با نظر تیزبین خود آن را انتظار می كشید، لذا فورا با گروهی از اسب سواران حمله كرد؛ از همان گذرگاهی كه عده ای از مسلمانان آن را رها كرده و رفته بودند، سران سپاه قریش برگشتند و برای بار دیگر به میدان جنگ كه خالد بر آن غلبه و قدرت یافته بود آمدند. یكی از زنان قریش به نام: «عمرة» دختر «علقمةالحارثیة» پیش آمد، و پرچم قریش را كه بر زمین افتاده بود پیدا كرد و آن را برای سپاه قریش بلند نمود تا لشكر پراكنده به راهنمایی آن گرداگرد پرچم جمع شوند و كار جنگ را ادامه دهند

«آنچه ناگزیر به وقوع پیوست»

چهره جنگ دگرگون شد، و پیروزی مسلمانان به تباهی گرایید در حالی كه بدون هیچ تردیدی پیروزی از آن مسلمانان بود. اگر استقامت مصطفی (ص) و گروه شجاعان از یاران مؤمن آن حضرت نبود فاجعه ای بس بزرگ پدید می آمد...

«مقیاسها عمومی و كلی شده اند و تخلف و تغییر نمی كنند...»

پس از آنكه نومیدی از آن وضع به مسلمانان هجوم آورد برآن شدند كه آگاهی و بیداری خود را نسبت به وضع و موقف خویش دوباره بازیابند.

در آن هنگام كه مشركان با شایع سازی و فتنه انگیزی اعلام كردند كه «محمد كشته شده است» محمد (ص) در حالی كه مجروح و چهره اش به خون آغشته بود در مركز میدان جنگ بود، و از همان جایگاه خود سپاه خویش را در قلب میدان فرماندهی و راهنمایی می كرد، و موضع و مكان خویش را رها ننمود. اما در اطرافش گروهی مؤمن بودند كه از بدنهای خودشان زره ها و سپرهایی برای حفظ جان پیشوایشان، پیامبر گرامی ساخته بودند. و بشارت زنده بودن آن حضرت را زمانی اعلام كردند كه مسلمانان همگی به میدان جنگ برگشتند، و مجددا مواضع خود را در جبهه گرفتند. و سپاه مشركان با ناكامی تمام عقب نشینی كرد، و تنها به همان پیروزی سریع و زودگذر و



[ صفحه 229]



نافرجام قانع شد.

مصطفی همراه با سپاهیان خویش با دلی شكسته به مدینه بازگشت. بدون درنگ وارد مسجد شد، و با سپاهیان نماز را برگزار كرد. اما بر اثر زخمهایی كه در میدان احد بر او وارد شده بود نماز را نشسته بجای آورد...

جریان احد با دادن شهدایی گرانقدر و تحمل صدماتی بسیار سنگین نهایة به پیروزی اسلام پایان یافت. ولی پند و عبرت بزرگی را هم دربرداشت كه قرآن بدان اشاره می كند:

و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل(144)افان مات أو قتل انقلبتم علی أعقابكم، و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاكرین. و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا موجلا، و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها، و من یرد ثواب الاخرة نؤته منها و سیجزی الشاكرین»(145)

آل عمران / 144 و 145

ترجمه: 144- محمد (ص) فقط فرستاده خدا بود كه پیش از او فرستادگان دیگری نیز آمدند و رفتند. آیا اگر او بمیرد و یا كشته شود شما به همان دوران جاهلیت خود برمی گردید؟، و با مرگ او اسلام را رها می كنید، و به ایام بت پرستی بازگشت می نمایید؟!! هر كس كه به آن دوران برگردد هرگز كوچكترین ضرری به خدا نخواهد رسانید. و خدا بزودی شاكران نعمتها را (و استقامت كنندگان) را پاداش خواهد داد.

145- هیچ كس جز به فرمان خدا نمی میرد. مرگ سرنوشتی است تعیین شده (و مرگ پیامبر و دیگران نیز یك سنت الهی است). هر كس كه پاداش دنیا را بخواهد از دینا به او خواهیم داد. و هر كس كه پاداش آخرت را طالب باشد، از پاداشهای آخرت به او خواهیم داد. وشاكران نعمت را هرچه زودتر پاداش عطا خواهیم نمود.

مشركان به همان كامیابی سریع و زودگذر خود قناعت كردند، و فورا راه بازگشت را بجانب مكه در پیش گرفتند، در حالی كه آنچه واقع شد بآسانی باور و تصدیق نمی كردند. مسلمانان هم برای یافتن و دفن كردن كشته های شهیدان خود فراغت یافتند. مصطفی در جستجوی عمش حمزة بن عبدالمطلب، این دلاور فداكار براه افتاد. بدن او را در میان وادی پیدا كرد؛ همان دلاوری كه حمله ای ناجوانمردانه او را غافلگیر نموده از



[ صفحه 230]



پای در آورده بود: «وحشی، برده جبیر بن مطعم» راه گریز را بر حمزه بسته بود. و «هند» دختر «عتبة» همسر ابوسفیان، كه بعدا به جگرخوار معروف شد به محل افتادن این شهید فداكار آمده به رقص و پایكوبی پرداخته بود و سرانجام هم بدن او را به دلخراشترین شكلی قطعه قطعه كرده جگر حمزه را از درون سینه او بیرون آورده به دندان كشیده بود، و بینی و دو گوش او را بریده از آن زینتی برای خود درست كرده بود؛ به جای زینتی كه به وحشی داده بود؛ بعنوان دستمزد و بهای آن معامله ناجوانمردانه.

وقتی كه پیامبر اكرم بدن حمزه را به آن وضع حزن انگیز مشاهده كرد بسیار ناراحت شد، و چنین فرمود: «ای حمزه، هرگز به مصیبتی مانند مصیبت تو روبرو نخواهم شد. من تاكنون در برابر هیچ وضع و صحنه ای قرار نگرفته بودم كه در نظرم دلخراشتر و اسفبارتر از این وضع و این صحنه باشد.»

حضرت دستور داد تا عبای خود را بر بدن حمزه كشیدند، و آن را بپوشاندند. آنگاه تكبیر گفت، و با هفت تكبیر بر او نماز گزارد. سپس شهدای دیگر را آوردند، و یكی را پس از دیگری در كنار بدن حمزه قرار دادند. و پیامبر گرامی بر آنان و بر او نماز بجای آورد. تا آنگاه كه تعداد نماز بر سرور شهیدان به هفتاد و دو رسید: عدد شهدای جنگ احد.

شهرها و مكانهای مختلف حجاز، میان ام القری و مدینه، به انعكاسها و گزارشهای این جنگ، با مناظرات شعرای هر دو گروه به گفتگو با یكدیگر پرداختند: مشركان در مكه با قصائد شعرای خود به طرب و سرودخوانی مشغول شدند، و به پیامی كه «عبدالله بن الزبعری السهمی» (كه هنوز اسلام نیاروده بود) به حسان بن ثابت انصاری فرستاده بود، این ابیات را زمزمه می كردند:



1- یا غراب البین أسمعت فقل

انما تنطق شیئا قد فعل



2- ان للخیر و للشر مدی

و كلا ذلك وجه و قبل



3- ابلغا حسان عنی آیة

فقریض الشعر یشفی ذالغلل



4- كم تری بالجر من جمجمة

و اكف قد أترت و رجل





[ صفحه 231]





5- و سرابیل حسان سریت

عن كماة اهلكوا فی المنتزل



6- و كم قتلنا من كریم سید

ماجدالجدین مقدام بطل



7- لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



8- حین حكت بقباء بركها

و استحر القتل فی عبد الاشل



9- فقتلنا الضعف من اشرافهم

و عدلنا میل بدر فاعتدل



ترجمه: 1- ای مرغ فراق و جدایی، خبر جدایی را به گوشها رساندی، پس بگو كه آنچه را بر زبان آوردی تحقق یافت و انجام گرفت.

2- خیر و شر هر یك زمان و اندازه معینی دارد. و هر دوی اینها چهره ای دارند و نشانه ای آشكار.

3- ای مرغ فراق، از جانب من به حسان پیامی را برسان و بگو كه: این قطعه شعر هر عطش زده ای را شفا می دهد

4- و به او بگو كه: چه سرها و چه دستها و پاهایی كه (درجنگ احد) بریده شد!

5- و چه جامه های نیكو و گرانبهایی كه از پیكر شجاعان جداگشت، و آنان در محل پیكار و میدان كارزار به خاك هلاك افتادند!

6- چه بسیار افراد كریم و بزرگوار، و كسانی كه از آباء و اجدادی شریف بودند و كسانی كه پیشگام در كارها و قهرمان و شجاع میدان جنگ بودند، ما آنان را در میدان احد كشتیم!

7- ای كاش بزرگان قوم ما كه در جنگ بدر هلاك شدند می دیدند كه چگونه قبیله خزرج از زخم شمشیرها و نیزه ها آه و ناله اش بلند شد!

8- در آن هنگام كه شترانشان در ناحیه قباء سخت مجروح شدند، و كشتار و مرگ و خون در میان برده های بیچاره بسیار زیاد شد.

9- از اشراف آنان هم چند برابر كشتیم. و خلاصه آنكه شكست جنگ بدر را كاملا جبران كردیم، و پیروزیها و شكستها مساوی و متعادل گشت.

سروده حسان بن ثابت، شاعر پیامبر گرامی از گروه خداپرستان پاسخ او را چنین داد:



1- ذهبت یا ابن الزبعری وقعة

كان منا الفضل فیها لو عدل





[ صفحه 232]





2- و لقد نلتم و نلنا منكم

و كذاك الحرب احیانا دول



3- نضع الاسیاف فی اكنافكم

حیث نهوی عللا بعد نهل



4- اذتولون علی اعقابكم

هربا فی الشعب امثال الرسل



5- اذ شددنا شدة صادقة

فأجأناكم الی سفح الجبل



6- و تركنا فی قریش عورة

یوم بدر، و احادیث المثل



ترجمه: 1- ای ابن زبعری، در میدان بدر جنگی سخت بر كافران گذشت كه برتری در آن جنگ از آن مسلمانان بود؛ اگر به عدالت قضاوت شود.

2- شما بر ما دست یافتید، و ما هم بر شما غلبه كردیم. جنگ این چنین است كه: گاهی به نفع این گروه و گاهی به نفع آن گروه می چرخد.

3- ما شمشیرهایمان را در پهلوها و سینه های شما فرود می آوردیم؛

4- هنگامی كه شما به همان اخلاق و افكار پست دوران جاهلیت خود برگشتید، و در آن دره مانند حیوانهای افسارگسیخته پابه فرار گذاشتید.

5- هنگامی كه ما كار را بر شما بسیار سخت گرفتیم، و شما را تا دامنه آن كوه به عقب راندیم.

6- و سرانجام، در جنگ بدر، رسوایی و ننگی را در میان قریش برای شما باقی گذاشتیم - ننگی كه برای همه پند و مثلی همیشه تازه و ماندنی شد.

فریادها و پیامها در مقابل یكدیگر قرار گرفتند، و به یكدیگر برخورد كردند، و در چهره نزاع تند و شعله ور از جاهای مختلف میدان و از سلاحهای آن برای یك جنگ طولانی بلند شد. در آن روز بسیار سخت مصطفی (ص) جویای حال دوستش «سعد بن ربیع انصاری» یكی از نمایندگان و سران در بیعت عقبه كبری شد. و به آنان كه در اطرافش بودند فرمود: «كیست آن فردی كه برای من بررسی كند كه سعد بن ربیع سرانجام چه كرد؟ آیا او در بین زنده هاست و یا در میان كشته شدگان شهید شده است؟»

مردی از انصار رهسپار شد تا برای رسول خدا از حال سعد جویا شود و خبر آورد. او سعد را دید در حالی كه بر زمین نبرد مجروح افتاده بود، و رمقی در جان داشت. به او خبر داد كه پیامبر از حال تو جویا شده، و درباره تو از ما سؤال كرده است. سعد با شنیدن



[ صفحه 233]



این جمله مقدار نیرویی را كه در حال رفتن از دنیا برایش مانده بود جمع نمود، و چنین گفت: سلام مرا به پیامبر عزیزمان برسان، و به او بگو كه: «سعد بن ربیع چنین می گوید: خدای تعالی از جانب ما به تو پاداش نیكو دهد؛ همان پاداشی كه هر پیغمبری را از جانب امتش عطا فرموده است.» به قوم خودت انصار نیز از جانب من سلام برسان، و به آنان بگو كه: «سعد بن ربیع به شما می گوید: تا زمانی كه پلك های چشمان شما برهم می خورد، و تا وقتی كه جان در بدن دارید نباید دشمن بر پیامبرمان دست یابد، كه در این باب هیچ عذری در پیشگاه خدا ندارید.

او پس از آنكه پیام خود را برای پیامبر گرامی و برای قوم خود انصار فرستاد با اطمینانی تمام جان به جان آفرین تسلیم كرد.

مصطفی و اصحاب آن حضرت هیچ گاه سعد بن ربیع را از یاد نبردند. تاریخ اسلام هم این سرباز شهید را كه رسالت و پیامش را به كمال رسانید فراموش نكرد، و مرام و هدف و پیامش را خوب شناخت، و موضع و مقامش را از گروه مؤمنان مورد توجه قرار داد؛ بگونه ای كه فداكاری و پایداری و نیرومندی و پافشاری مؤمنان را در راه خدا و اسلام روزافزون نمود.

و اما از روحیه دشمنانشان، باید بگوییم كه: آنان در مورد نتیجه و بهره آن جنگ زیانبار اطمینان و اعتمادشان متزلزل شد: این جنگ را بررسی و تحقیق می كردند، با آن دلاوران نمونه از لشكریان مؤمنان كه مرگ را در راه عقیده و هدفشان شرافت و زندگی می شمردند. ابن هشام در كتابش «السیرةالنبویه» نقل كرده است كه: مردی بر ابوبكر وارد شد در حالی كه دختر كوچكی را به سینه اش چسبانیده بود، و مرتبا او را به بازی مشغول می كرد و او را می بوسید. ابوبكر از آن مرد پرسید: این دخترك كیست؟ پاسخ داد: «او دختر مردی است كه بهتر از من است، یعنی دختر سعد بن ربیع است كه از نمایندگان و بزرگان پیمان عقبه بشمار می آمد، و در جنگ بدر حاضر بود و در جنگ احد شهید گشت.»

كل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجوركم یوم القیمة. آل عمران/185



[ صفحه 234]



هر فردی مرگ را می چشد، و محققا شما هم در روز قیامت پاداش كامل خود را دریافت خواهید كرد.

اما برگزیدگان از بندگان مؤمن خدا همان كسانی هستند كه در راه خدا به پیشباز مرگ می روند. آنهم با رضامندی و اطمینان و اعتماد كامل به خدا: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربك راضیة...



[ صفحه 235]